×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

رزیتا

با خرد بیاندیش

× مطالب جالب و خواندنی و البته نکاتی در مورد آیین پاک زرتشت
×

آدرس وبلاگ من

rozaa.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/goler30

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

نماد فروهر

نماد فروهر بسیاری از اندیشه‌ها و گفته های نیک اشوزَرتُشت نهفته است          به دستور عباسي مدير دبستان گيو نگاره فروهر از تالار دبستان گیو حذف شد  

     منوچهر ارغوانی - همانگونه که هر کشوری پرچمی دارد و یا هر شرکت، سازمان یا گروه برای شناسایی و همبستگی بهتر افرادش و بر اساس کارشان نماد یا علامتی را برمی‌گزینند، دین‌ها و مذاهب نیز بنا براقتضای مکانی و زمانی و برای همبستگی و شناخته شدنشان، از سمبل یا نمادی بهره می گیرند و این نماد و سمبل علاوه بر این که سبب همبستگی افراد آن گروه است، مورد احترام ایشان نیز هست.

برای نمونه پیروانِ دینِ مسیحیت از نماد یا نشانِ صلیب بهره می‌گیرند، با دانایی از این که صلیب برگرفته از علامتِ خورشید در دورۀمیتراییسم است.

ما زَرتُشتیان نیز از نَماد فِرَوَهَر بهره می گیریم و با اندیشۀ نیک می‌دانیم که در این نماد، بسیاری از اندیشه‌ها و گفته های نیک اشوزَرتُشت نهفته است؛ همبستگی، برابری زن و مرد، احترام به مقامِ بشریت، دادگری، آبادانی، پاکیزه نگهداشتنِ زمین، محیط زیست و دیگر نیکویی ها، پاک نگهداشتنِ جسم و روان و دوری گزیدن از کژی‌ها نمونه‌هایی از این اندیشۀ والا و ارزشمند است. این نقش در همۀ مکان‌های سپندینه، رسانه های گروهی زرتشتیان و یا با هر فرد نیک نهاد دیده می شود.

 

  مهرداد قدردان پژوهشگر زرتشتی درباره فروهر چنین می گوید فْرَوَهر (fravahr) دراوستا فْرَوَشي(fravashi) ، درفارسي باستان فْرَوَرتي (fravarti) درپهلوي فروهر است وچنانكه برخي صاحب نظران اعتقاد دارند از دو جزء � فْرَ� به معناي پيش و � وَهر� به معناي كِشنده و بَرَنده تشكيل يافته و رويهم به معناي پيش برنده يا عامل پيشرفت است

 ولي برخي ديگراز اوستاشناسان جزء اول را به معناي فراز، بالا و جزء دوم را از ريشه ي var اوستايي به معناي پوشيدن مي گيرند و از آن همان تعريف فروهر را اراده مي كنند(سپس تر خواهد آمد) كه سرچشمه از عالم بالا دارد و آدمي را مي پوشاند و در برمي گيرد.

شادروان دكتر مهرداد بهار در كتاب پژوهشي در اساطير ايران مي نويسد فروهر ظاهرا از صورت فرضي fra vərəsa آمده كه vərəsra به معناي دفاع و ايستادگي است علت نامگذاري را (طبق روايات زرتشتي) در وظيفه دفاع عمومي بر ضد اهريمن و دفاع دلاورانه فروشي ها در دفاع از خويشان ونزديكان مي داند. دسته اي ديگر از پژوهشگران ريشه فروهر را همان var مي دانند اما با معناي باور كردن يا پناه دادن كه فروهر باور نخستين يا پناه نخستين معني خواهد داد و اين به خويشكاري فروهر در سه هزاره نخستين از دوازده هزار سال اساطيري عمر جهان باز خواهد گشت.

در گاهان (گاتها) واژه ي فروهر وجود ندارد و نخستين بار در قديمي ترين قسمت اوستا پس از گاهان يعني هفت هات (بند سوم يسناي 37) از آن نام برده شده وچنين آمده كه �ما اهورامزدا وفروهرهاي مردان وزنان نيك را ميستائيم� و براساس اوستا فروهر يكي از اجزاي پنج گانه وجود آدمي است كه به همراه تَنو �تن� ،اَهو�جان�، دَئِنا�وجدان�، و اُرْوَن �روان� موجوديت او را تشكيل ميدهند.


در آثار تاريخي به جا مانده از نياكان ما (هخامنشيان) نگاره اي وجود دارد كه به آن فروهر گويند به شكل پيرمردي بالدار و درحال پرواز با حلقه اي در دست چپ در حاليكه با دست راست بالا را نشان ميدهد تصوير شده است.

 اين نگاره از قسمت هاي مختلفي تشكيل شده كه بر اساس نظر �رستم جي كاما� دانشمند پارسي كه مورد پذيرش زرتشتيان است مجموعاً فشرده اي از آموزشهاي دين زرتشتي را دربردارد

 

نخست به شكل پيرمرد سالخورده نمايش داده شده كه يادآور اين نكته است كه پيران سرد و گرم روزگار را چشيده و منبع تجربيات ارزنده اند كه بايد مورد استفاده قرار گيرد

همچنين داراي بال سه قسمتي ودرحال پرواز نشان داده شده كه نشان دهنده انديشه وگفتار و كردار نيك است كه با آن ميتوان به سوي مظهر كمال و جاوداني اهورامزدا كه با دست راست خود نشان ميدهد پرواز كرد وپيشرفت نمود

 اين تصوير در دست چپ خود حلقه اي دارد كه حلقه مهر و پيمان و دوستي ناميده شده و نشان از ارجمندي پيمان و عهد و دوستي و محبت دارد.

چنبره ميان (حلقه وسط) حلقه زندگي ناميده شده كه درشكل اصلي آن ابتداي حلقه نازك بوده و در وسط ضخيم تر شده و درانتها دوباره نازك ميگردد اين نشانگر حيات بشر است كه ابتدا با تولد و كودكي زندگي را آغازكرده به ميانسالي رسيده سپس به انتهاي زندگي يا مرگ (محل نازك مجدد حلقه) ميرسد و حلقه چون گرد است وبا حركت بر روي آن برگشت به مبدأ حركت اجتناب ناپذير است دو نكته را يادآور ميشود

يكي اينكه جهان و هرچه در اوست ازآفريننده ي يكتا اهورامزداست و در پايان به سوي او باز خواهد گشت و دوم اينكه در حين زندگي دنيوي اگر انسان كار خوبي انجام دهد بازگشت آن نيز براي او خوب و نيك بوده واگر كار بدي انجام دهد در طول زندگي به ناچار بازتاب عمل بد خود را دريافت خواهدكرد.

هركس آن درود عاقبت كار كه كشت� يا به قول مولوي : �اين جهان كوه است وفعل ما ندا سوي ما آرد نداها را صدا

در مورد دايره آفرينش يا حلقه زندگي سپس تر بررسي دقيق تري خواهيم داشت.

و دوچنبره يا آويزه متصل به حلقه ميان كه در تصوير فروهر نقش شده يادآور دو نيروي خوبي و بدي (سپنتامينو و انگره مينو ) است كه بايستي انسان با نيروي خوبي بر عليه نيروي بدي پيكار كند وبالاخره سه جزء دامن نگاره فروهر نشانگر دژمت، دژهوخت و دژورشت (انديشه و گفتار و كردار بد‌) بوده كه انسان بايستي اين اعمال را از خود دور كرده، به زير افكند تا بتواند براحتي به سوي اهورامزدا به پرواز درآمده ، رسايي و جاودانگي را از آن خود كند.

 

اما نكته اساسي در مورد فروهر آنست كه اين جزء وجودي آدمي تنها جزئي است كه ارتباط با خالق يكتا، اهورامزدا دارد و بر اساس اوستا اين جزء ، الهي بوده و از طرف خداوند و به هنگام تشكيل نطفه در وجود انسان به امانت گذاشته مي‌شود تا روان را به سوي اهورامزدا راهنمايي كند و پس از مرگ نيز بي كم و كاست و بدون پذيرش كوچكترين آلودگي ِ گيتيايي به سرچشمه خود باز مي‌گردد.

آمده موج الست، كشتي قالب ببست باز چو كشتي شكست نوبت وصل ولقاست (مولانا) نكته شايان توجه ديگر اينكه بر پايه اوستا(براي نمونه بندهاي 21،22،74،85،86 فروردين يشت) تمامي موجودات داراي فروهر مي‌باشند.

اينك با آگاهي و انديشه براين دو نكته به يك نتيجه مهم و اساسي خواهيم رسيد و آن اينكه وحدت وجودي كه عرفا بر آن ابرامی ويژه دارند ريشه در اين دو نكته پيش گفته دارد كه فشرده آن چنين است:

- وجود آدمي جزئي خدايي واهورايي به نام فروهر دارد.

- ساير موجودات نيز از اين پرتو الهي بي‌بهره نيستند.

 

وحدت وجود را اينگونه تعريف و تفسير كرده‌اند كه: همه هستي از خداست و هستي به نوعي تجلي خداوند است (سرآغاز وانجام همه چیز در گاهان اشوزرتشت يسناي31 بند8،9 و نيز يسناي 43 بند5) به بيان عارفان وجود در عالم خارج تنها يك مصداق دارد و آنهم خداوند است و بقيه موجودات شعاع و پرتو اين وجودند(وحدت آفاقی) و در قرآن كريم هم آمده كه: �هوالاول والآخر و الظاهر و الباطن و هوبکل شیء علیم� ابن عربی عارف مشهور هم در اين مورد گفته: �آنچه را كه درك مي‌كني وجود خداوند است دراعیان ممكنات پس عالم موهوم بوده و آنرا وجودي حقيقي نمي‌باشد و اين است معني خيال� نيز همو گفته: �اين ذات خداوندي است كه ظاهر مي‌شود به صورت جهانيان و به درستي كه اصل اين حقيقت‌ها و صورت‌ها همان ذات خداوند است�.

گمان مي‌رود وجود پرتو الهي فروهر در موجودات عالم و ماموريتش در نزديكي جستن آدمي به خداي كه مايه مينوي کوشی­است سبب برداشت وحدت وجودي شده است و اين اساس عرفان الهي است و بي‌جهت نيست كه انسان را موجودي ابدي مي‌دانند ومي‌توان دليل و شَوَند آن را همين پرتو الهي دانست زيرا اين پرتوِ تعلق يافته به وجود آدمي ديگر نابود نمي‌شود و به نام شخص به عالم مينو و سرچشمه خود باز مي‌گردد و طبق آموزه‌هاي اوستايي(براي نمونه فروردين يشت بند49) هر سال در ده روز پاياني سال به عالم خاكي بازگشته و به خانه و خانواده خود سر مي‌زند و هميشه در همراهي و همياري نيكانِ زميني كوشاست.

نكته درخورانديشه ، روان كه پاسخگوي اعمال آدمي است، تنها تا سي سال با دنيا(گيتي) در ارتباط است و از آن پس به فروهر مي‌پيوندد (دليل برگزاري مراسم سال تا سي سال نزد زرتشتيان و اجازه نبش قبر پس از سي سال نزد مسلمانان�گفتاورد ازشادروان دستور رستم شهزادي�) و اين فروهر است كه جاودانه با زمينيان در پيوند بوده و ساليانه نيز ده روز مهمان مينوي خانواده هاست

اينك مي‌خواهم پاي در كفش بزرگان كرده و بگويم وقتي كه شمس تبريزي مراد مولانا ، انسان را ازلي و ابدي مي‌داند (مقالات شمس، شمس تبريزي- حكايت شمس، محمد حيدرنژاد) هم به نوعي تكيه بر اين باور دارد كه انسان پرتوي الهي دارد و اين پرتو را از سرچشمه ازلي و ابدي آن (خداوند) پایه قرارداده و انسان را ازلي هم مي‌داند.
در اين راستا مي‌توان به اين نكته انديشيد : بي‌جهت نيست كه در چندين جاي اوستا از جمله يسناي26 بند10 و فروردين يشت بند145 به فروهرهاي آدميان از كيومرث تا سيوشانس (آخرين آفريده و موعود مزديسنا) درود فرستاده مي‌شود و اين شامل بسياري از انسان‌هايي است كه هنوز به گيتي نيامده‌اند و بي‌گمان داراي فروهرهاي معيني بوده كه در سرچشمه اهورايي خود به سر مي‌برند.

 

از ديدگاهي ديگر نيز فروهر قابل بررسي است : بر پايه اسطوره آفرينش كه در متون پهلوي چون بندهش از آن ياد شده است آفرينش توسط هرمز انجام و بر مبنايي از زمان اسطوره ايِ دوازده هزار ساله قرار گرفته است كه سه هزار سال نخست آن فروهري بوده و همه چيز حالتي مينوي داشته و از جسم و حالت گيتيايي خبري نبوده است و چنانكه ميدانيم پس از حمله اهريمن به قلمرو هرمز در پايان سه هزاره اول و اراده هرمز برانجام آفرينشِ گيتيايي (مادي) براي تحليل قواي اهريمن و سرانجام شكست او ، آفرينش گيتيايي (مادي) در سه هزاره دوم حين بيهوشي اهريمن توسط هرمز به انجام مي رسد در اين ميان ، نكته مهم پرسش و پاسخ هرمز و فروهرِآدميان پيش از جسم بخشيدن به آنان و ورودشان به گيتي و عرصه خاكي خواندني است:

كدام يك شما را سودمندتر در نظر آيد؟ اگر شما را به صورت مادي بيافرينم و به تن با دروج بكوشيد(بجنگيد) و دروج را نابود كنيد و شما را به فرجام درست و انوشه بازآرايم و باز شما را به گيتي آفرينم جاودانه بي مرگ ، بي پيري و بي دشمن باشيد يا شما را جاودانه پاسداري ‌[بر ضد] اهريمن بايد كرد؟ ايشان بدان خرد همه آگاه [آن] بدي را [كه]از اهريمن دروج بر فروهرهاي مردمان در جهان رسد ، ديدند و رهايي واپسين از دشمني اهريمن را به تن پسين ، جاودانه درست و انوشه باز بودن را [ديدند] و براي رفتن [به جهان ، همداستان] شدند.�(بندهش)
پيمان سپاري با هرمز و تعهد براي جنگ با اهريمن و بديها پيش از پذيرش تن و پيكر و قبل از عزيمت به گيتي و عرصه خاكي ، وضعيت ، كارايي ، كاركرد و خويشكاري فروهرآدميان را ترسيم مي كند و بر اساس اين اسطوره هر يك از ما انسان‌ها پيش از آفرينش مادي و آغاز گيتي به هرمز پيمان سپرده‌ايم كه بر عليه بدي بجنگيم و در پيشرفت خوبي و نيكي بكوشيم در اين راستا به ادبيات پر بار اين مرز و بوم سري مي‌زنيم:

حافظ:
نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت نيز:

در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد و:

سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود و چه زيبا سعدي مي‌فرمايد:

نشان بر تخته‌ي گيتي نبود از عالم و آدم كه جان در مكتب عشق از تولاي تودم زد

خواندن اين ابيات انديشه را گرم و توسن خيال را نوازش مي‌دهد، اين شاعران عارف چه زيبا و عارفانه بخشي از اسطوره آفرينش و جانمايه آن را به تصوير كشيده‌اند.

 

اين عالم فروهري و اين پيمان­سپاری به نوعي يادآور عالم ذر يا ميثاق روايات اسلامي هم هست كه طبق اين روايات در اين عالم ، خداوند عهدها و ميثاق‌هايي را از ارواح گرفته است و اساس عالم ذر را آيه 173 سوره اعراف گرفته‌اند و تصديق ازلي آن: �الست بربکم قالوا بلی � � آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند : بلی

 

نكته‌اي كه يادآوري آن خالي از لطف نيست آنكه در نگاره هخامنشي كه به پيشنهاد رستم جي‌كا‌ما دانشمند پارسي فروهر نام گرفت حلقه مياني آن كه به حلقه آفرينش يا دايره زندگي نامبرداراست به حق و با تكيه بر دانش كافي توسط ايشان حلقه آفرينش نامگذاري شده است چون بر اساس باور ايرانيان چه عرفا و چه فلاسفه آفرينش خطي نيست بلكه گرد و به صورت دايره است چون بايد از نقطه‌اي(آفريننده) آفرينش آغاز و باز با پايان يافتن و فرا رسيدن مرگ به همان نقطه(آفريننده) باز گردد هستي آغاز و پاياني جز در ذات خداوندي ندارد اين دايره يا حلقه آفرينش را دو قوس است كه رفتن و آمدن را ترسيم مي‌كند كه در نظر عرفا اين دو قوس ، يكي نزولي و ديگري صعودي است.

قوس نزولي به زبان ساده ، آفرينش جهان توسط خداوند است يعني از وحدت به كثرت رسيدن، با مشاهده اين كثرت و با انديشه كردن بر آن، به وحدت رسيدن و پي به وجود خداوند هستي بردن و با بازگشت فرجامين به سوي او قوس صعودي معنا مي يابد يا به بيان فلسفي ، وجود از عقل كل(خداوند) آغاز مي‌شود و پس از پيمودن مراتب عقول به وجود برزخي و بعد از آن به عالم ماده مي‌رسد اين را سير نزولي ناميده‌اند از طرف ديگر، وجود سير ديگري را از هيولي‌‍ ) ماده) آغاز مي‌كند و بعد از طي مراتب و قطع مراحل حيواني به برزخ مي‌رسد و از آنجا به عالم عقل(فنا فی الله) نايل مي‌شود و اين را سير صعودي گويند

 در گاهان اشوزرتشت یسنای 29 بندهای 1و10، یسنای 44 بندهای6 و7، یسنای 50 بند 11، یسنای 33 بند6،یسنای34، بند6،یسنای 50 بند9،و یسنای 34 بند 13به اين موضوع اشاره دارند. �اينك با سرود‌هاي ستايش خود كه از روي راستي و پاك‌منشي و نيروي رواني‌ام برخاسته آرزومندم پس از انجام رسالت خود و آشنا كردن مردمان از بهره و سودهاي آيين مقدست با سرفرازي تمام به سویت باز گردم.�(يسناي50 بند9)

 

اما نكته آخر كه بي ارتباط با ازليت و ابديت و آفرينش نيست با استفاده از نظر دكتر غلامحسين ابراهيمي دینانی فيلسوف پرآوازه به بيان آن مي‌پردازيم.

پاسخ به اين پرسش اساسي كه هستي از كجا آمده چه خواهد بود؟ آيا مي‌توان تصور كرد كه هستي از جايي آمده باشد؟ اينجا بايد به دقت تفاوت وجود و موجود را سنجيد و بر آن انديشه كرد، موجود مي‌تواند آفريده يا حادث شود. آيا براي وجود نيز چنين رويدادي منطقي است؟ آيا پذيرش عقلي دارد؟ بي‌گمان خير! چون وجود برابر هستي است.

به شوند هست بودنش نمي‌تواند حادث باشد. پدیداری هستي از نيستي مفهوم نيست و تنها موجود است كه مي‌توان در مورد هستي و نيستي‌اش نظر داد و جالب اينكه حتي نيستيِ يك موجود برابر عدم آن نيست يعني موجود معدوم (نابود) نمي‌شود تنها تغيير ماهيت مي‌دهد پس چيزي از موجوديت جهان نابود شدني نيست تنها ماهيتش تغيير مي‌كند.

نيستي يعني نيستيِ وضع موجود نه فنا و نابودي، به طور مثال آدمي با پذيرش مرگ وجودش معدوم (نابود) نمي‌شود بلكه ماهيتش معدوم و ماهيتي جديد اختيار مي‌كند، وجود تكليفش معلوم است، وجود برابر هستي است و نه مي‌توان آن را حادث شمرد و نه معدوم و نابودشدني دانست و نكته اينجاست كه چون خداوند عين هستي است اين امكان از اساس وجود ندارد.

انديشه بر اين چند جمله گذشته كارگشاست تا بتوان موجوديت انسان، جزء فروهري، ابدي بودن انسان، وحدت وجود و در مجموع آفرينش وهستي را در جايگاه والاي خود مورد بررسي قرار داد

 

 

سه شنبه 4 مرداد 1390 - 2:04:40 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


جشن خوردادگان


هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن!


???


چنین گفت فردوسی‌ بزرگ


حجکم مقبولا !!!!!!!!!!ا


پاسخ سوالاتی در باره ی آیین زرتشتی


تاریخچه پول در ایران


جشن اردیبهشتگان گرامی باد


پس اونا چی ؟؟؟؟؟؟؟


یاد دارم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

486030 بازدید

63 بازدید امروز

241 بازدید دیروز

1101 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements