×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

رزیتا

با خرد بیاندیش

× مطالب جالب و خواندنی و البته نکاتی در مورد آیین پاک زرتشت
×

آدرس وبلاگ من

rozaa.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/goler30

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

آغاز یک فاجعه


آغاز یک فاجعه:

 

 

نبرد قادسیه نخستین جنگ بزرگ ایران و عرب است که در سال چهاردهم هجری بوقوع پیوست  قادسیه نام قریه ای بود که در پانزده فرسنگی شهر کوفه در عراق قرار داشت.17

 فتحی که بدینوسیله نصیب اعراب شد ، یک پیروزی قطعی بود و موجب گردید تا ایرانیان بکلی روحیه ی نظامیگری خود را از دست بدهند. در این نبرد درفش کاویانی  پرچم مشهور ایران بدست دشمن افتاد. بموجب روایتی ، ضرار بن الخطاب که پرچم مزبور را بدست آورده بود آنرا به سی هزار دینار فروخت ، در صورتیکه بهای واقعی گوهرهای آن به یکصد و بیست هزار دینار سر می زد.16 

سقوط نهاوند در سال 21 هجری ، چهارده قرن تاریخ پرحادثه و باشکوه ایران باستان را که از هفت قرن پیش  از میلاد و تا هفت قرن پس از آن کشیده بود و هزاران سال تاریخ استوره ای باشکوه و اسرار آمیز ، پایان بخشید. این حادثه فقط سقوط دولتی باعظمت نبود ، سقوط دستگاهی فاسد وتباه بود. زیرا در پایان کار از پریشانی  و بی سرانجامی درهمه کارها فساد و تباهی راه داشت. جور و استبداد خسروان ، آسایش و امنیت مردم را عرضه خطر می کرد وکژخویی و سست رایی موبدان اختلاف دینی را می افزود.

در حادثه ی عظیم سقوط و اضمحلال ساسانیان  در واقع وضع اخلاق و دین به چنان پایه ای تنزل کرده بود که جز سقوط و شکست انتظاری نمی رفت. در گیرودار عجیبی که پس از دوران شیرویه در ایران پدید آمد ، دیگر ساسانیان چیزی نداشتند که عامه را بخود دلبسته کند و یا کسی را بخاطر خود به فداکاری وا دارد. با سقوط پی در پی شاهان ، فره ایزدی به سستی گراییده و هیبت و ارج خود را از دست داده بود. آزمندیهای حکام و فرمانروایان با فساد و اختلاف موبدان و روحانیان دست به دست هم داده ، علایق و عقاید کهن را به سستی کشانده بود. شاهان همواره  از استیلای دشمنان پریشان خاطر بودند و از اندیشه ی سقوط و بیم جان آرام و قرار نداشتند. فرمانروایان شهرهای مرزی که امید به بقای دولت مرکزی را از دست داده بودند ، از ابراز نافرمانی نسبت به آن دستگاه بیمی بخاطر

راه نمی دادند. تفرقه و تشتت اخلاقی ، بیشتر خردمندان و دوراندیشان را نگران حادثه ای شگرف ساخته بود که دیر یا زود میبایستی رخ نماید و از پرده بدر آید. 15

 ازیک سو سخنان مانی و مزدک در عقاید عامه رخنه می انداخت و ازدیگر سوی  نفوذ دین ترسایان در غرب و پیشرفت آیین بودا در شرق قدرت آیین زرتشت را می کاست. و موبدان حکومتی اجازه هیچگونه اصلاحی در دین را نمیدادند . کیش زرتشت از مسیر اصلی خود منحرف شده بود ، دیگر این آیین با آنچه که اشو زرتشت گفته بود زمین تا آسمان فرق کرده است ، بیشتر از آنکه سخنان پیامبر آریایی ، زرتشت در آن دیده شود ، بنظر می رسد که سخنان پیامبران سامی نژاد تاثیر بیشتری پیدا کرده . وحدت دینی دراین روزگار تزلزلی تمام یافته بود. ضعف و سستی نمی توانست در برابر هیچ حمله ای تاب بیاورد.

دستگاهی پریشان و کاری تباه بود که نیروی همت و ایمان ناچیزترین وکم مایه ترین قومی می توانست آن را از هم بپاشد و یکسره نابود و تباه کند. بوزنطیه ـ چنان که امروز می گویند : بیزانس ـ که دشمن چندین ساله ی ایران بود نیز از بس خود درآن روزها گرفتاری داشت نتوانست این فرصت را به غنیمت گیرد و عرب که تا آن روزها هرگز خیال حمله به ایران را نیز درسر    نمی پرورد جرات این اقدام را یافت. خبرهای راجع به ضعف و نابسامانی داخلی و نبودن شاهان و فرمانروایان کار آزموده و کاردان پیوسته بگوش خلیفه ی اول می رسید و او با جرات یافتن از این مژده های امید بخش ، بیش از پیش برای حمله بر متصرفات ایران اشتیاق پیدا می کرد و در اجرای این مهم مصمم می شد. 11

بدین ترتیب ، کاری که دولت بزرگ روم  با آیین قدیم ترسایی نتوانست درایران از پیش ببرد ، دولت خلیفه ی عرب با آیین  نورسیده ی اسلام از پیش برد.

مسلمانان در این نبرد ( عین التمر ) نیز چون جنگهای پیشین پیروز شدند و هماورد انشان پای به فرار نهاده در قلعه ی عین التمر موضع گرفتند و مدت چهار روز ایستادگی کردند. مهران (سردار ایرانی ) پس از چهار روز مقاومت ، از خالد زنهار خواست. خالد قبول این پیشنهاد را مشروط بدان دانست که همه ی مردم قلعه بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند. مهران که چاره ای جز پذیرفتن این شرط نداشت ، با کسان خویش از قلعه بیرون رفت. خالد آن مردم را به بردگی گرفت و مسلمانان اموال و دارایی های آنانرا تصاحب کردند.14

خیانت نیز چنان بود که درکنار فرات ، یک جا ،  گروهی ازدهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد ، و شهرشوشتر را یکی از بزرگان شهر به خیانت تسلیم عرب کرد و هرمزان حاکم آن ، بر سر این خیانت به اسارت رفت. در ولایاتی مانند : ری ، قومس ، اصفهان ، جرجان و طبرستان ، مردم جزیه را می پذیرفتند اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که ازبس دولت ساسانی دچار بیدادی و پریشانی بود کس به دفاع از آن علاقه ای و رغبتی نداشت .  ترس و وحشت از دژخیمی و وحشی گری عرب بی رحمی و شقاوت در کشتار خود وحشتی سخت در دل مردم ایجاد کرده بود . 

از جمله آورده اند که مرزبان اصفهان  فاذوسبان نام مردی بود باغیرت ، چون دید که مردم را به جنگ رغبت نیست و او را تنها می گذارند ، اصفهان را بگذاشت و با سی تن از تیراندازان خویش راه کرمان پیش گرفت تا به یزدگرد شهریار بپیوندد اما تازیان در پی او رفتند و بازش آوردند و سرانجام صلح افتاد ، برآن که جزیه بپردازند و چون فاذوسبان به اصفهان باز آمد ، مردم را سرزنش کرد که مرا تنها گذاشتید و به یاری برنخاستید سزای شما همین است که جزیه به عربان بدهید. حتا از سوارن بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند . چنان که سیاه اسواری ، با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتا در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند.

همین نومیدیها و ناخرسندیها بود که عربان را درجنگ ساسانیان پیروزی داد.

در واقع این فتح نهاوند در آن روزگاران پیروزی بزرگ برای اعراب بود و سقوط شکست برای ایرانیان .

باید دانست که یکی از علل سقوط سریع حکومت ساسانیان ، نزدیک بودن پایتخت آن دولت به جزیره العرب و سهولت دستیابی اعراب بر آن شهر با شکوه بود. یکی دیگر از اسباب این سقوط خیانت بعضی از سرداران و بزرگان ایران به شاه مملکت بود. بنا بر نوشته ی بلاذری ، در جنگ قادسیه چهار هزار تن از ایرانیان تحت فرماندهی دیلم راه خیانت در پیش گرفته بی آنکه وارد جنگ گردند ، تسلیم تازیان شدند. 18

مقاومتهای کوچک :

این مقاومتهای محلی غالبا بیش از یک حمله دیوانه وار عصبانی نبود. پس از آن سقوط مهیب که دستگاه حکومت و سازمان جامعه ی ایرانی را درهم فرو ریخت ، این اضطرابها و حرکتها لازم بود تابار دیگر احوال اجتماعی قوام یابد و تعادل خود را به دست آورد . ری پس از سقوط نهاوند به دست عربان افتاد . مردم چندین بار با فاتحان صلح کردند و پیمان بستند اما هر چندگاه که امیر تغییر می یافت سر به شورش می آوردند. ابوموسی وقتی به اصفهان رسید مسلمانی بر مردم عرضه کرد. نپذیرفتند ، از آنها جزیه خواست قبول کردند و شب صلح کردند اما چون روز فراز آمد غدر آشکار کردند و با مسلمانی به جنگ برخاستند تا ابوموسی با آنها جنگ کرد.

ایستادگی و سختکوشی ایرانیان در این نبرد (نبرد الیس) خالد ( سردار عرب) را چندان خشمگین ساخت که سوگند یاد کرد که چنانکه برآنان پیروز شود دست به غذا نبرد ، مگر آنکه نهری از خونشان جاری ساخته باشد. خالد برای راست آمدن این سوگند دستور داد تا همه ی اسیرانرا بقتل رسانند ، و اینکار تا چند شبانروز ادامه داشت. 13

در سالهای 28 و 30 هجری تازیان دو دفعه مجبور شدند استخر را فتح کنند. در دفعه ی دوم مقاومت مردم چنان با رشادت و گستاخی مقرون بود که فاتح عرب را از خشم و کینه دیوانه کرد.

میگویند خالد ( در نبرد ولجه ) عهد کرده بود که تا هزار نفر را به هلاکت نرسانده باشد ، دست به غذا نبرد. وی هنگامی اقدام به خوردن غذا کرد که مقصود و مرادش برآورده شده بود. این نبرد در محلی بنام ولجه اتفاق افتاد و بهمین اعتبار به نبرد ولجه معروف گردید. 12

عبد الله بن عامر وقتی دانست که مردم بر ضد عربان به شورش برخاسته اند و عامل وی را کشته اند � سوگند خورد که چندان بکشد از مردم استخر که خون براند. به استخر آمد و به جنگ بستد و خون همگان مباح گردانید و چندان که میکشتند خون نمی رفت تا آب گرم بر خون می ریختند . پس برفت و عدد کشتگان که نام بردار بودند چهل هزارکشته بود بیرون از مجهولان � مقاومتهای مردم دلاور ایران با چنین قساوت و جنایتی در هم شکسته می شد اما این سخت کُشیها هرگز نمیتوانست اراده و روح آن عده ی معدودی را که در راه دفاع از یار و دیار خویش خون و عمر و زندگی خود را نثار   می کردند یکسره خفه و تباه کند. هر شهر که یکبار اسلام آورده بود و تسلیم شده بود وقتی ناراضیان در آن شهر دوباره مجال سرکشی می یافتند در شکستن پیمانی که با عربان بسته بود دیگر لحظه ای تردید و درنگ نمی کرد. در سال سی ام هجری مردم خراسان که قبول اسلام کرده بودند مرتد شدند و عثمان خلیفه ی مسلمان عبدالله بن عامر و سعید بن عاص را فرمان دادکه آنان را سرکوبی نمایند. برای دوم بار عربان مجبور شدند گرگان و طبرستان و تیمشه را فتح کنند.

قتل عمر:

توطئه قتل عمر که بعضی از ایرانیان ساکن مدینه در آن دست اندرکار بودند گواه این دعوی است. ابولولو فیروز که در سال پس از فتح نهاوند عمر بر دست او کشته شد از مردم نهاوند بود .

رفتار فاتحان:

هیچ چیز مضحک تر و شگفت انگیز تر و در عین حال ظالمانه تر از رفتار این فاتحان خشن و ساده دل نسبت به مغلوبان نبود .

فاتح سیستان عبد الرحمن بن سمره سنتی نهاد که �راسو و جژ را نباید کشت � اما گویا سوسمار خواران گرسنه چشم از خوردن راسو و جژ نیز نمی توانستند خودداری کنند.

اما وحشی طبعی و تندخویی فاتحان وقتی بیشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده به دست گرفتند. اعرابیی را بر ولایتی والی کردند جهودان را کهدر ناحیه بودند گرد آورد و از آنها درباره ی مسیح پرسید . گفتند او را کشتیم و به دار زدیم. گفت آیا خونبهای او را نیز پرداختید؟ گفتند نه. گفت به خدا سوگند که از اینجا نروید تا خونبهای او را بپردازید. ابوالعاج بر حوالی بصره والی بود مردی را از ترسایان نزد او آوردند پرسید نام تو چیست ؟مرد گفت � بنداد شهر بنداد � گفت سه نام داری و جزیه ی یک تن را میپردازی؟ پس فرمان داد تا با زور جزیه ی سه تن از او بستاندند.

با این همه دیری بر نیامد که مقاومتهای محلی نیز از میان رفت و عرب با همه ناتوانی و درماندگی که داشت بر اوضاع مسلط گشت و از آن پس محرابها و منارهها جای آتشکدهها و پرستشگاه ها را گرفت . زبان پهلوی جای خود را به لغت تازی داد. گوش هایی که به شنیدن زمزمه های مغانه و سرودهای خسروانی انس گرفته بودند بانگ تکبیر و طنین صدای موذن را با حیرت و تاثر تمام شنیدند.

کسانی که مدتها از ترانه های طُرب انگیز بارُبد و نکیسا لذت برده بودند ، رفته رفته با بانگ حدی و زنگ شتر مانوس شدند. زندگی پر زرق و برق اما ساکن و آرام مردم از غوغا و هیاهوی بسیار آکنده گشت. به جای باژ و برسم و کستی و هوم،  زمزمه نماز و غسل و روزه و زکوت و حج به عنوان شعائر دینی رواج یافت.

درباره اعراب از زبان شاهنشاه ایران چنین نقل شده است.� خسرو پرویز � می گوید : �  اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنان بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامرانیهای این جهان یکسره بی بهره اند. بهترین خوراکی که منعمانشان می توانند به دست آورد گوشت شتر است که بسیاری از درندگان ، آن را از بیم دچار شدن به سبب ناگواری و سنگینی نمی خوردند

در برابر سیل هجوم تازیان شهرها و قلعه های بسیار ویران گشت. خاندان ها و دودمانهای زیاد بر باد رفت. نعمتها و اموال توانگران را تاراج کردند و غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. می گویند در یک روز بیش از 42 هزار زن ایرانی در میان اعراب به عنوان کنیز تقسیم کردند. و بیش از 40 هزار پسر نوجوان ایرانی را با سوزن دوک اَخته کرده ( قدرت جنسی را از آنها گرفتند)  و به عنوان غلام چونان حیوان آنها را بکار گرفتند.  از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی نپذیرفتند باج و ساوگران به زور گرفتند و جزیه نام نهادند.    همه ی این کارها را نیز عربان در    سایه ی شمشیر و تازیانه انجام  میدادند.  هرگز در برابر این کارها هیچ کس آشکارا یارای اعتراض نداشت . در مهاباد 70 هزار سرباز ایرانی را در یک روز از بالای پرتگاه به پایین فرستادند و همگی را به قتل رساندند. حد و جرم و قتل و حرق ،تنها جوابی بود که عرب ، خاصه درعهد اُمویان به هرگونه اعتراضی می داد. خشونت و قساوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.آنها که تعصب عربی خود را فراموش نکرده بودند ، حکومت خود را بر اصل  � سیادت عرب � نهاده بودند. عرب با خود پسندی کودکانه ای که در هر فاتحی هست مسلمانان دیگر را موالی یا بندگان خویش میخواند. تحقیر و ناسزایی که در این نام ناروا وجود داشت ،کافی بود که همواره ایرانیان را نسبت به عرب بدخواه وکینه توز نگهدارد.

در منظومه ای که به خط پهلوی مربوط به سیزده قرن پیش بروی پوست آهو و در نزدیکی شهر سلیمانیه ( شهری در کردستان عراق ) بدست آمده و در آن هنگامی که اعراب ستمگر به شهر � زور � حمله کرده بودند و آتشکده ها را ویران و مردان و زنان ایرانی را قتل عام میکردند چنین سروده شده :

هورمزگان رمان آتران کژان                

             ویشان شا ردو گوره گوره کان

  زور کار عارب کردن خاپور

                        گنای پاله هتا شاره زور

 و کنیکان و دیل بشینا

                         میرد آزاتلی و روی هوینا

 رویشت زرتشت مانووه بی کس

                   بزیکانیکا هورمز و هیچ کس

ترجمه :

نیایشگاهها ویران شد، آتش ها خاموش گردید

  بزرگ بزرگان خود را نهان کردنند

عرب های ستمکار خراب کردند روستاها را تا شهر زور

زنان و دختران به را اسارت گرفتند

 آزادمردان در خون خود غلتیدند

 کیش زرتشت بی یاور ماند

 اهورامزدا (هرمز) به هیچ کس مهر نورزید.�

حکومت و قضاوت نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ ایرانی ولامسلمان هم به این گونه مناصب و مقامات نمی رسید.

 

نغمه های کهن :

درآن روزها که باربد و نکیسا با نوای پهلوی و ترانه های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در  امواج  لطف و ذوق فرو می گرفتند ، زبان تازی درکام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفته ی بیابان نیز خشک تر و بی حاصل تر بود. در سراسر آن بیابانهای فراخ بی پایان اگر نغمه ای طنین می افکند ، سرود جنگ و غارت و نوای راهزنی و مردم کُشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهاشان می تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود و خطبه شان تحریض به جنگ . به خلاف ایران که زبان آن سراسر معنی و حکمت بود. اندرزنامه های لطیف و سخنان دلپذیر داشتند. کتابهای دینی و سرودهای آسمانی زمزمه می نمودند. داستانهای شیرین از پادشاهان گذشته در خداینامه ها می سرودند. هر طبقه را زبانی و خطی جداگانه بود. در دربار شاهان زبانهای خوزی و پارسی و دری هر یک جایی و مقامی داشت.  

زبان ایرانی زبان شعر و ادب و زبان ذوق و خرد بود .زبان قومی بود که از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدرکفایت بهره داشت. با این همه این قوم ، �که به صد زبان سخن  می گفتند � وقتی  ، با اعراب مسلمان روبرو گشتند � آیا چه شنیدند که خاموش شدند؟�

زبان تازی پیش از آن ، زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت.

زبان گمشده:

آنچه از تامل در تاریخ بر می آید این است که عربان هم از آغاز حال ، شاید برای آن که ازآسیب زبان ایرانیان درامان بمانند ، و آن را همواره چون حربه ی تیزی دردست مغلوبان خویش نبینند. در صدد بر آمدند زبان ها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند.

به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند. وقتی قتیبه بن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی مینوشت و از تایخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دَم تیغ بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت. این واقعه نشان می دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه ی حربه ای تلقی می کرده اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب در آویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد.

بهانه ی دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد. در واقع از ایرانیان حتا آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را           نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند. نوشته اند که � مردمان بخارا به اول اسلام در نماز قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن �.

 

 

کتاب سوزی :

بدین گونه شک نیست که در هجوم تازیان بسیاری از کتابها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است.

برای عرب که جز کلام خدا هیج سخن را قدر نمیدانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ی ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟

در دوره هایی که دانش و هنر به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان و دانشمندان بوده است از میان رفتن این دو طبقه ناچار دیگر موجبی برای بقای آثار و کتابهای آنها باقی نمی گذاشته است. مگر نه این بود که در حمله ی تازیان موبدان بیش از هر    طبقه ی دیگر مقام و حیثیت خویش را از دست دادند و تار و مار و کشته و تباه گردیدند ؟ با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیداست که دیگر کتابها و علوم آنها نیز که به درد تازیان هم نمیخورد موجبی برای بقا نداشت . نام بسیاری از کتابهای عهد ساسانی در کتابها مانده است که نام و نشانی از آنها باقی نیست .

گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نمایان تر است و اگر در آن کتابها جز مایه ی گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب یا آتش افکندند.

گویند چنان کتاب از ایران بردند که شش ماه حمام مصر را با سوزاندن کتابهای ایران گَرم میکردند.

به هر حال از وقتی حکومت ایران به دست تازیان افتاد زبان ایرانی نیز زبون تازیان گشت.

آغاز سکوت :

در این خموشی و تاریکی وحشی و خون آلودی که در این روزگاران نزدیک دو قرن بر تاریخ ایران سایه افکنده است بیهوده است محقق در پی یافتن برگه هایی از شعر فارسی بر آید. زیرا محیط آن زمانه هیچ برای پروردن شاعری پارسی گوی مناسب نبود. آنچه عرب در آن دوره از شعر درک می کرد قصیده هایی بود که عربان در ستایش و نکوهش بزرگان روزگار خویش   می سرودند یا قطعه هایی که به نام رَجَز میگفتند و از شور و حماسه ی جنگی آکنده بود.

در آن روزگاران که قوم ایرانی مغلوب تازیان گشته بود و جز نقش مرگ و شکست و فرار در پیش چشم نداشت تا رَجَز بسراید.

ستایش زن و شراب نیز که ماده ی غزل میتوانست باشد تجاوزی به حرمت و حرم مسلمانان بود و هرگز مورد اغماض تازیان واقع نمی گشت. هر اعتراض و هر شکایتی که در چنان روزگاری به زبان یکی از ایرانیان برمی آمد به شدت خفه می شد. خلفا مکرر شاعران و گویندگانی را که به زبان تازی از مفاخر ایران و از تاریخ گذشته ی نیاکان خویش سخن یاد       می کردند آزار و شکنجه می دادند.

فریاد خاموشان :

در برابر مظالم و فجایعی که عربان در شهرها و روستاها بر مردم روا می داشتند جای اعتراض نبود. هر کس در مقابل جفای تازیان نفس بر  می آورد کافر و زندیق شمرده می شد و خونش هدر میگشت. شمشیر غازیان و تازیانه ی حکام هرگونه صدای اعتراضی را خفه و خاموش می کرد.

آهنگ پارسی :

بدین گونه زبان تازی با پیام تازه ای که از بهشت آورده بود و با تیغ آهیخته ای که هر مخالفی را به دوزخ بیم می داد زبان خسروان و موبدان و اندرزگران و خنیاگران کهن را در تنگنای خموشی افکند.

نبرد روشنایی :

نبردی که ایرانیان درطی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه درتاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز دوام داشت و بازار مشاجرات وگفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود.

آیین زرتشت :

مانند دیگر ادیان روحانی آن قدرت را داشت که عشق به نیکی و روشنی را در دلها برانگیزد و غبار ریمنی و اهریمنی را از جانها بزداید و محو کند گذشته از آن دین کار و کوشش بود و بیکارگی و گوشه نشینی و مردم گریزی را پاک و ایزدی      نمی شمرد .تکلیف آدمی را آن می دانست که در زندگی با دروغ و زشتی و پستی پیکار کند و آن را در بند کند. فدیه و قربانی و باده گساری را بیهوده میشمرد و نمی پسندید . زهد و ریاضتی نیز که در دینهای دیگر هست در آیین زرتشت در کار نبود. در کشاکشی که میان نیکی و بدی هست ، تکلیف آدمی را چنین می دانست که نیکی را در وجود هرمزد یاری کند. این تکلیف که برای آدمی زاد مقرر بود از آزادی و اختیاری که انسان در کارهای خویش می داشت حکایت می کرد. بنابراین جبر و سرنوشت نیز که اسباب عمده ی انحطاط دینهاست در آیین زرتشت راه نداشت. انسان یارای آن را نداشت که نیکی را یا بدی را برگزیند و یاری کند. این دیگر به اختیار او و  به خواست او بسته بود. رهایی و رستگاری او نیز به همین خواست و همین اختیار بستگی داشت. در چنین آیینی که آدمی مسئول کار و کردار خویش است دیگر جایی برای تقدیر و سرنوشت نیست و کسی نمی تواند گناه کاهلی و کناره جویی خویش را بر گردن تقدیر نامعلوم  بی فرجام بگذارد دینی که چنین ساده و سودمند بود به خوبی می توانست راه روشنی و پاکی را به مردم نشان دهد و شوق به معرفت و عمل را در دلها برانگیزد.

اما چنین کاری دستگاه مرتبی می خواست که از فساد و آلایش فریبکاران دور بماند و چنین دستگاهی در پایان دوره ی ساسانی در ایران نبود.

  آیین مانی � :

آیین مانی نخستین بدعت دینی بود که با سر و صدای بسیار ازین تصادم آرا و عقاید پدید آمد.

آیین مانی که در واقع معجونی از عقاید و مذاهب متداول آن عصر بود نزد مغان بدعتی بزرگ تلقی شد و چنان که در تاریخها آورده اند موبدان برای برانداختن آن جهد بسیار کردند.

در حقیقت مانی یک مصلح دینی بود که برای اصلاح کیش زرتشت بپا خواسته بود.

  مزدک � :

چندی پیش نیامد که مزدک ظهور کرد و سخنانی تازه تر آورد. این مزدک چنانکه از اخبار برمی آید خود از موبدان بود و آیین تازه ای هم که آورد تاویلی از زرتشت به شمار می آمد.

آیین مزدک پس ازسقوط ساسانیان باقی ماند و گاهی نیز بانام خرم دینی به معارضه ی مسلمانان برخاست.

یک دورنما ازآنچه گذشت:

نخست توفانی سهمگین و خروشان برآمد که دولت ساسانی و ایران را زیرورو کرد. شهرها تسخیر شد و مالها به تاراج رفت . چندی بعد حجاج در عراق وقتیبه درخراسان و دیگر عربان در همه جا کشتارها و بیدادگریهای سخت براه انداختند. دیری نیامد که مغلوبان پیکاری سخت با فاتحان آغاز نهادند. ابومسلم و مقنع در خراسان ، و جاویدان و بابک درآذربایجان و سپهبد خورشید و مازیار در طبرستان به کوشش برخاستند زیرا که برای رهایی از خواریها و کوچک شماریهای عربان ، مردم ایران جز رستاخیز چاره ای نمی دیدند .

 دیروز ، امروز و فردا

تاریخ زرتشتیان با پیدایش اشو زرتشت آغاز میشود. در دوران پادشاهی گشتاسب کیانی زرتشتیان افزایش       می یابند. در دوران هخامنشی بیشتر پادشاهان و مردمان زرتشتی بودند بدون آن که زرتشتی دین رسمی باشد. ساسانیان دین زرتشتی را دین رسمی کشور کردند. دین و حکومت توامانی هستند که می توانند به یکدیگر نیرو دهند. ولی تاریخ نشان می دهد  که هر زمان که دین سالاران با کشور مداران یکی   شده اند ، دین تحریف و حکومت فاسد شده است.

در دوران هخامنشی ، که دین رسمی وجود نداشت و پادشاهان به سایر دین ها احترام میگذاشتند ، ایران زمین مهد آزادی اندیشه بود و آفریننده حقوق بشر شد. در دوران ساسانیان که دین و حکومت یکی شد ، دین در خدمت سیاست درآمد و خرابی دین و حکومت هر دو را باعث گردید!

در سده هفتم ، تازیان ایران را گرفتند . گروهی از زرتشتیان ، زیر فشار تازیان و تعصب ایرانیان تازه مسلمان ، تَرکِ دین کردند و گروهی ، در سده نهم به هندوستان مهاجرت نمودند تا در محیطی آزاد ، فرهنگ دینی خود را پاسداری کنند و به آیندگان بسپارند. گروهی از زرتشتیان که در ایران مانده بودند ، آتش عشق به دین بهی را در کانون سینه و خانواده خود گرم و پر فروغ نگاهداشتند.

یورش سخت تر در دوران استیلای مغول و مغولان تازه مسلمان شده به زرتشتیان ، کلیمیان مسیحیان و مسلمانان شیعه وارد آمد. بسیاری کشته شدند و گروهی به نقاط دور دست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان برکنار مانند.

در زمان صفویان که شیعه دین رسمی ایران شد ، فشار به غیر شیعه از جمله زرتشتیان شدت گرفت و بار دیگر ، تعداد زیادی کشته شدند. این وضع ناهنجار در زمان قاجار هم ادامه داشت.

در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ، پارسیان هند که از بیداد و فشار وارده به همکیشان خود در ایران آگاهی یافتند ، نماینده عالی رتبه ای به نام مانکجی لیمجی هاتریا  را به ایران فرستادند.  او نزد شاه شکایت برد و با پشتیبانی حکومت هند (امپراتوری انگلیس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زیادی بکاهد.

از روی نامه های متبادله مانکجی و ناصرالدین شاه که امروز موجود است ، فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله شامل موارد زیر بود :

J        زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصه ای روی لباس خود بزنند تا از مسلمانان تمیز داده شوند

J         زرتشتیان در موقع خرید ، حق نداشتند به اجناس مورد نظر و به ویژه اغذیه و میوه دست بزنند. زیرا به عقیده مسلمانان آن مواد ، نجس می شد !

J        زرتشتیان حق نداشتند در برابر آخوندهای مسلمان ، سوار خر بمانند و یا در بازار سوار خر حرکت کنند. (در آن زمان وسیله نقلیه معمولی الاغ بود ).

J         زرتشتیان  روزهای بارانی نمی بایست بیرون بروند که مبادا خیابان آلوده بشود.

J    
 اگر جوانی زرتشتی مسلمان میشد ، برادران و خواهران او ، از ارث والدینشان محروم میشدند و همه ارث به جوان تازه مسلمان شده میرسید ( این کار نسبت به یهودیان هم انجام می شد و وسیله ای بود

       برای ترغیب و اجبار زرتشتیان و یهودیان به پذیرفتن اسلام ) .

J      هنگامی که یک نفر زرتشتی به دست یک نفر مسلمان کشته میشد ، مسلمان قاتل قصاص نمی شد و تنها می بایست خون بها (دیه ) به وارث مقتول زرتشتی پردازد و به این ترتیب مسلمانان از ریختن خون زرتشتیان ترس نداشتند. ( فلسفه زرتشت ، دکتر فرهنگ مهر ).

اما در جریان انقلاب مشروطه و پس از آن بسیاری از این قوانین مسخره ی هزار و چهارصدساله برداشته شد و زرتشتیان آزادی عمل بیشتری پیدا کردند و توانستند در مجلس ملی ایران نماینده داشته باشند . پس از استقرار خاندان پهلوی در ایران و سرکار آمدن رضاشاه اوضاع و احوال زرتشتیان و دیگر اقلیتهای دینی بهتر شد و  آنان را گرامی داشتند . و از آن زمان تاکنون زرتشتیان نسبت به سابق آزادی نسبی بیشتری دارند و اکنون این آزادی بیشتر ظاهری ست و در عمل زرتشتیان در تنگناهای زیادی قرار دارند .

 به یاری اهورای پاک روزی رسد که تمام این تنگناها و کاستی ها و تعصبها از میان رود.


( با سپاس از فرزانه عزیزم )

چهارشنبه 9 شهریور 1390 - 10:47:48 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 12 شهریور 1390   1:45:42 PM

سلام عزيزم!!من مثل بعضي ها كه خودشونو موجه نشون ميدن نيستم!!من مهميني هستم كه هستم!! احسان كوچيكتون!مهندس برق!!مجردم ودوست دارم زندگي كردن رو با كسي كه دوسش دارم تجربه كنم!نه پسربدي هستم نه خوب چون ديگران بايد نظر بدن!!فقط اينكه جوون شاد وسالمي هستم از هر نظر!! جز مغزم چراكه عاشق شدم!! اونم شما!! حالا دوست دارم باهاتون باشم تا دم مرگ !!شريك غم وشادي تون باشم !!كنارتون باشم!!از طريق ارسال كارت بهم جواب بدين اگه ميخواين زانوي غم بغل نگيرم!!دوست تون دارم

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 11 شهریور 1390   7:28:35 PM

slam khobid

bad nabod ama kamel va jame nist behtare motale tairkhito bishtar koni age alaghe dari...

mibosamet

Reaz

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 11 شهریور 1390   6:24:53 PM

با سلام و عرض ادب

اميدوارم خوب باشين؟

قصد بي ادبي ندارم ولي شما يه مطلبي بنويسيد كه كسي ميخواد بخونه اذيت نشه؟

دوران ساساني هخامنشين قاجار و بزرگ مرد ايران كوروش و خاك تو سر شاهنشاهي

حيف وقت ندارم برات كامل توضيع بدم؟

باي

http://solale.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 شهریور 1390   5:54:02 PM

نامه یزگرد سوم در پاسخ به نامه عمر:

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری)

 

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو

نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.

مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.

خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پيش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟

آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟

یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.

من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.

من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.

این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.

آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت

http://milito.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 شهریور 1390   5:37:31 PM

azizam mishe j bedi? 

http://milito.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 شهریور 1390   1:06:49 PM

golam age emkanesh hast karte mano bebin.mamnunam 

http://www.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 شهریور 1390   3:33:23 AM

salam

matalebet narahat konande bud

age dust dari bishtar ba ham ashena shim

[email protected]

m

mahoora

ارسال پيام

چهارشنبه 9 شهریور 1390   8:55:10 PM

http://sayebarooni.baxblog.com

ارسال پيام

چهارشنبه 9 شهریور 1390   12:21:20 PM

سلام رزیتا خانم. عیدت مبارک و با چند روز تاخیر تولدت هم مبارک باسه. ایشالله همیشه دلت شا د باشه و تنت سلامت. مظلبت رو خوندم. زیبا بود. فقط میخوام یه چیز بگم. کاش  همه ماها به اریایی بودنمون افتخار کنیم و یادمون نره چی بودیم و چی شدیم.   رزیتا خانم من پروفایلتون رو خوندم. احساس میکنم خیلی شبیه هم هستیم. من هم از همسرم جدا شدم. اگر فردا  نتیجه ارشد بیاد و قبول بشم باید بیام اهواز چون اونجا زدم. خواهرم هم رشته شما رو داره و اون هم علوم ازمایشگاهی خونده. خوشحال میشم اگر موافق باشید باهم بیشتر اشنا بشیم.  خوشحال میشم جوابتون رو با پیام یا کارت ببینم. مراقب خودتون باشید 09369595282 مهدی 35 ساله از مازندران

http://sayebarooni.baxblog.com

ارسال پيام

چهارشنبه 9 شهریور 1390   12:21:20 PM

آخرین مطالب


جشن خوردادگان


هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن!


???


چنین گفت فردوسی‌ بزرگ


حجکم مقبولا !!!!!!!!!!ا


پاسخ سوالاتی در باره ی آیین زرتشتی


تاریخچه پول در ایران


جشن اردیبهشتگان گرامی باد


پس اونا چی ؟؟؟؟؟؟؟


یاد دارم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

486062 بازدید

27 بازدید امروز

68 بازدید دیروز

1044 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements